داستان کوتاه (2)
میوه ممنوعه
سروده ها و نوشته های عبدالله قرونه ای

«نرگس» دختر جوان بسیار زیبا که همه موجودات پیرامون، عاشقش بودند و همواره به تماشایش می نشستند؛ نرگس هر روز کنار برکه می رفت و ساعتها به عکس خود در زلالِ آرامِ برکه نگاه می کرد. او از زیبایی خود لذت می برد؛ او عاشق «خود» بود!!

از قضا نرگس مُرد؛ در اوج زیبایی و جوانی و دلربایی!!

در مرگ نرگس، همه بی قراری می کردند و برکه، ناآرام تر از دیگران بود؛ دیگران خواستند تسلایش دهند گفتند: حق داری در مرگ آن جوان زیبا بی قرار باشی؛ هر چه بود تو بیشتر از ما او را می دیدی و زیباییهایش را بهتر می شناسی. برکه با تعجب گفت: مگر نرگس، زیبا بود؟!! حیرت دیگران برانگیخته شد؛ گفتند تو باید بیشتر از ما از زیبایی نرگس بدانی چون او تمام روز کنار تو می نشست. برکه گفت: من تمام این سالها محو تماشای زیبایی خودم در آیینه چشمان نرگس بودم!!!

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 23:9 ::  نويسنده : عبدالله قرونه ای

درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان میوه ممنوعه و آدرس mivemamnue.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 75
بازدید کل : 3601
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 65
تعداد آنلاین : 1